زخم هـــــا خوب میشن و جاشون کم کم از بین میــــره
ولی
یه زنگ تلفن واسه برگردوندن تمـــــام دردا کـــــــافیه .!
وسوسه وسعت ، گاهـــی رمق زندگی آدم را می گیرد . دارم از چیزی شبیه بیشتر داشتن و بیشتر خواستن مدام حرف میزنم .
بی آنکه بدانی با همین اندازه هم که اکنون داری ، دقیقا می خواهی چه کنی ؟
صرفاً به پول و دارایی اشاره نمی کنم ؛ بیشتر دیدن ، بیشتر خواندن ، کار ِبیشتر ، توجه فزون تر ، کلاس ِشلوغ تر .
این " تر " گاهـــــی تبر می شود و درخت زندگی آدم را زخمی می کند ، می کاهــــد .
یعنی تمنـــــای فزونی گاهــــی فقط کاستی با خودش می آورد .
وقت و رمق آدم محدود است ، چطور می شود مدام تشنه ی وسیعتر کردن سطح زندگی بود و جان و زمان این را یافت تا عمق را نیــــز تجربه کرد ؟؟!!
دیروز نگــــــاه کردم و دیدم بعد از این همه بگیر و ببند ، هنــــوز و همچنان در بیشتر اوقات کامیابی خویش را با وسعت زندگی می سنجیم و نه با عمقش و این ما را از رضایت دور می کند .
یادم کشید به آن شعر که می گفت :
و نـــــام ما مهـــم نیست در جریده عالــــم با حروف درشت چاپ شود
همین که جانانه بر لبی جاری شود تا ابدیت خواهد رفت .
درباره این سایت